پنجشنبه، آذر ۰۷، ۱۳۸۱

رهبر معظم انقلاب اسلامي ، با اشاره به استعداد ايرانيان افزودند : توقع نظام از جامعه علمي اين است كه ايران تا 50 سال ديگر در زمره صادر كنندگان علم به جهان قرار گيرد و اين هدف به فيض الهي و به بركت نظام اسلامي محقق خواهد شد.

به نظر شما دليل اين عدد ۵۰ جز اين است که ۵۰ نصف ۱۰۰ است و ۱۰۰ هم عدد سر راستي است!

سه‌شنبه، آذر ۰۵، ۱۳۸۱

We need new people, not new governments. New state, not new head of state. New values, not just a new constitution. We need individual morality, not institutionalized religion. Tolerance, not plain secularism. We need piercing eyes, discriminating ears, cautious lips and a stronger intellect - not new slogans

ازايرانيان

معاون استاندار تهران در مورد دستگيريهاي اخير دانشجويان در يک جمله قصار فرموده اند:" با توجه به شرايط کنوني جامعه بهتر بود مسولان قضايي اين تصميم را در شرايط ديگري اجرا مي کردند. "

داشتم فکر مي کردم اگر مسوولان قوه قضاييه خيلي تاکيد دارند که نبايد عنصر مصلحت را در تصميم گيري قاضي وارد کرد اشکال ندارد. ولي احتملا انتظار بي جايي نيست اگر بخواهيم عنصر فهم و شعور در تصميم گيري قاضي دخالت داشته باشد.

یکشنبه، آذر ۰۳، ۱۳۸۱

در فهم، شعور و سواد مسوولين سايت دريچه همين بس که مقاله طنز منسوب به چامسکي در مورد ايران را از سايت CounterPunch برداشته اند و به عنوان يک مقاله جدي در بخش مقالات خود قرار داده است!

پنجشنبه، آبان ۳۰، ۱۳۸۱

"مگه اين نيست که از ترس تون جرات برگشتن رو ندارين؟؟ ما که ۸ سال تو سرمون موشک و گلوله بود....حرف نزديم....ماييم که وقتی توی خيابون ميريم همش هول اين رو داريم که يکی بياد و گير بده.....از کوچکترين حقوق خودمون بی بهره اييم....ولی دوست نداريم جوونای مملکت رو دوباره بفرستيم جلو گلوله....اونوقت شما نشستين اون ور گود و ميگين لنگش کن....
جناب سرکار خانم هاله که تا ديروز توی فيلم های ايرونيه قديمی...به صورت لخت و پتی زير دست ديگر هنرمندان ما دست و پا ميزدن...حالا شدن شير زن ايرانی.....
شير زن اون زنهايی هستن که برای سير کردن خودش و ۴ تا بچه مجبوره بره اون ور شهر و رخت بشوره......"

اين نوشته از وبلاگ شراب دوساله که در وبلاگ حسين هم آمده را مي خواندم . خيلي از ما که از سلطنت طلبها بدمان مي آيد از اين نوشته خوشممان مي آيد. ولي فکر نمي کنيد نوع استدلال خيلي به سبک "کيهان" است. يعني اين که هنرپيشه اي که لخت و پتي بودي تو ديگه حرف نزن .
ايران براي همه ايرانيان است . چه آنها که لخت و پتي زير دست ديگر هنرمندان دست و پا مي زدند و چه آنها که دست و پا نمي زدند.

فکر می کنم مهمترين درسی که از ماجرای شورای شهر تهران می شود گرفت اين است که مشکل مملکت ما براي رسيدن به دموکراسی خيلي عميق تر از وجود يک عده از محافظه کاران در ساختار قدرت است. يعنی اين که احتمالا اگر بشود همه محافظه کاران و طرفداران چماقدارشان را در يک کشتی ريخت و آن کشتی را در اقيانوس غرق کرد سوای اين که اين کار اخلاقي هست يا نه ، کمک زيادی به روند دموکراسي نخواهد کرد.

البته يک نکته کليدی ديگر هم اين است که محافظه کاران عمرا توی يک کشتي جا نمی شوند.

چهارشنبه، آبان ۲۹، ۱۳۸۱

خيلي جالب است. مجلس قانوني را تصويب کرده که به نفع خودروسازان نخواهد بود. حداقل آنها اين طور فکر مي کنند. حال بديهي ترين چيز اين است که خودروسازان براي تصويب نشدن يک چنين قانوني لابي کنند. آن چيزي که من نمي فهمم اين است که چرا بعضي روزنامه ها و يا نمايندگان مجلس صحبت از فشار خودروسازان مي کنند. اصلا اين فشار چه اشکالي دارد؟ چرا نگاه بعضي ها به اين کارهاي اتفاقا درست همه اش نشان از توطئه دارد؟

سه‌شنبه، آبان ۲۸، ۱۳۸۱

مطلبي که مي خواهم الان بنويسم يک ربطي دارد به اين که چرا من اين چند روزه چيزي ننوشتم. براي خودم کلاس نمي گذارم که بگويم وقت نداشتم. روزي يک ساعت را داشتم. اما نکته اين جاست که همين که من يک ساعت به مسايل ايران فکر کنم چنان تمام تمرکز من را در آن روز به هم مي ريزد که اصلا نمي توانم يک کار ديگر را به خوبي انجام دهم. بويژه که اوضاع ايران مثل الان گل اندر بلبل هم باشد.
فکرش را مي کنم به آن کسي که در دانشگاه صنعتي شريف دارد دکترا مي خواند. آدم برايش چه حواسي مي ماند که تحقيق کند.

بماند که خيلي ها تو ايران مي گويند که ماها که در خارج هستيم بيکاريم و داريم اوضاع ايران را دنبال مي کنيم. آنها که داخلند مدتهاست بي خيال شده اند.

سه‌شنبه، آبان ۲۱، ۱۳۸۱

سال۴۹ به دنبال يک سری اعتراضات دانشجويی شاه در يک سخنرانی گفت : " اگر جوانان سروصدا نکنند غير طبيعی است. هر جوانی پر خون و پرحرارت نباشد، خدای نخواسته مزاجش قوی نيست."

اين رو نوشتم که خلاصه اگر اين روزها يک چيز مشابه شنيديد بدانيد از کجا آمده. بماند که فعلا مملکت فقط به آرامش نياز دارد و مزاج دانشجويان هم اصلا مهم نيست.

من از علوی تبار خيلی خوشم مي آيد. با امروز مصاحبه کرده، در جواب اين سوال که هدف از تاسيس موسسه آينده چه بوده گفته برای اين که پول در بياوريم. نگفته که هدف رضای خداوند بوده و يا خدمت به مردم. فکر کنم اتفاقا هم اين جوری خدا راضی تر است و هم مردم بيشتر استفاده می برند.

یکشنبه، آبان ۱۹، ۱۳۸۱

و اما خبر از ايسنا اين که ۴۴ نفر از ژاپنی های تازه مسلمان، با آيت الله حائری نماينده ولي فقيه دراستان فارس ديدار کرده اند. در اين ديدار يکی از رهبران مسلمانان ژاپن گفته است : " در كتاب 81 جلدی ”دنيای انسان” كه از كتب مذهبی ژاپنی‌هاست از ايران و كوه دماوند به عنوان مكاني مقدس ياد شده است و در آن آمده است كه در آينده راه بازگشت به سوی خداوند از ايران آغاز مي‌شود."

باز خدا پدرش را بيامرزد که نگفته اين راه از وسط بيت مقام معظم هم رد می شود.

هيچ می دانستيد که حکومت بعث عراق يک حکومت کاملا سکولار است و آزادی زنان در عراق بيش از آزادی زنان در ديگر کشورهاي عرب منطقه است؟

و آيا مي دانستيد که اردوغان رهبر حزب عدالت و توسعه در ترکيه دو دختر دارد که هر دو به اين دليل در دانشگاههای آمريکا تحصيل مي کنند که نمی توانند در دانشگاههای ترکيه حجاب خود را حفظ کنند؟

راستی کسی خبر دارد چرا تلويزيون ديگر سريال شهرام جزايری را پخش نمی کند؟ لااقل حضرات شروع می کنند به فيلم نشان دادن تا آخرش ادامه بدهند. مردم که علاف نيستند.

اگر می خواهيد بدانيد ترس از توقيف چه بلايی مي تواند بر سر يک روزنامه بياورد اين چند خط را از روزنامه همشهری بخوانيد.

" اخيرا آريل شارون جنايتکار کشتارهای صبرا و شتيلا پيشنهاد کرده است که ...."

" آنچه در زير مي خوانيد چکيده ای است از مصاحبه دو تن از خبرنگاران تايمز لندن با اين صهيونيست جنايتکار ...."

جمعه، آبان ۱۷، ۱۳۸۱

اين مصاحبه هايی که در ايسنا در مورد حکم آغاجری چاپ شده را که می خوانم يک خرده احساس می کنم دارد به من توهين مي شود. همه می گويند دادگاه تجديدنظر حکم را عوض کند چون اين حکم بازتاب خوبی در خارج از کشور برای ايران ندارد. انگاری ما به اين دليل بايد مثل آدم زندگی کنيم که چهره مان نزد خارجی ها خراب نشود.

امروز يک کلمه انگليسی جديد ياد گرفتم. Devour که يعني با حرص و ولع خوردن . اگر بخواهيم تو جمله يک مثال بزنيم مي شود عنوان اين مقاله در اينديپندنت Iran's revolution starts to devour its own children


پنجشنبه، آبان ۱۶، ۱۳۸۱

این دوست بنده اکيدا اعتقاد داره که در چند ماه آينده تو مملکت ما يک اتفاق اساسی می افته و خلاصه اين وضعيت احمقانه بيش از اين نمی تونه ادامه پيدا بکنه. بنده هم چند شب است دارم فکر می کنم اين اتفاق اساسی مثلا می تونه چه جور اتفاقی باشه؟ يک دفعه پنج ميليون نفرميريزن تو بيت؟ خاتمی استعفا ميده حضرات می گن چون مملکت بدون شما می ريزه به هم بياين ما همه قدرت را می ديم به شما؟ سپاه شروع می کنه آدم کشی بعد مردم می گن اصلا به ما نيومده مثل آدم زندگی کنيم. بهتره بچسبيم به همين دو لقمه نون.


خيلي پررويی است آدم از جون کس ديگه مايه بذاره. ولي فکر کنم باحال می شه اگه آغاجری به حکم دادگاه اعتراض نکنه. اگه اعتراض بکنه دادگاه تجديدنظر حکم رو مثلا می کنه ۲۰ سال زندان و اين بنده خدا مجبور می شه بی سروصدا بره زندان. ولي اگر به تجديد نظر نره اونوقت مملکت يک خرده شلوغ پلوغ ميشه که از پس اين شلوغی شايد يک اتفاق بردبخوری بيفته.

چهارشنبه، آبان ۱۵، ۱۳۸۱

ديروز موفقيت آميز بود، امروز از يک دوست عزيز ديگر نقل قول می کنم.

ايشان می گفت : مشکل اساسی مملکت ما اين است که بيشتر مسوولان بزرگ شده روستا هستند. نه اين که قصد بی احترامی به دهاتی ها باشد. مساله اين است که اين مسوولين خيال مي کنند همان طوری که روستايشان را اداره مي کردند می توانند يک مملکت ۷۰ ميليونی را هم اداره کنند. براي همين است که شما مدام مي شنويد که مثلا همه به آرامش دعوت مي شوند و بعضی می خواهند مسايل را با کدخدامنشی حل کنند. نمي دانند که اين روش اگر هم جواب بدهد فقط در دهات ۵۰ نفری کار می کند.

در روستا اگر کنار جوی آب يک مردی با يک دختری صحبت کند ناموس خانواده دختر به باد رفته است. همه چيز بر اساس سوظن است. حالا آقايی که اين جا بزرگ شده مي آيد شهر و قاضي مي شود. خب شما با يک موسسه نظرسنجی آمريکايی همکاری کنيد ايشان غيرتی مي شوند و شما را برای آب خنک خوری می اندازند زندان.

سه‌شنبه، آبان ۱۴، ۱۳۸۱

شماره جديد مجله آفتاب در اينترنت منتشر شد. به نظر من هر کدام از مقاله هاي اين نشريه به اندازه آرشيو يکساله سايت خبري گويا محتوا دارد.

من يک دوستی دارم که اعتقاد دارد کار دانشجويان در اشغال سفارت آمريکا اتفاقا هم کار درستی بوده. اين کار دولت - يا مسوولان آن زمان، هر کی بوده- اشتباه بوده که اين دانشجويان را نينداخته بيرون سفارت. در حقيقت در هر جامعه ای گروههای مختلفی بايد وجود داشته باشند که هر کدام کار خودشان را که بعضا متضاد کار يک گروه ديگر هست را بکنند. اين طوری در کل، يک تعادل ايجاد می شود.

اصل ماجرا هم گويا همين طور بوده. يعنی همه دانشجوهايی که آن روز به سفارت می ريزند بر اين تصور بودند که ماجرا بعد از چند ساعت و حداکثر يک روز خاتمه مي آيد نه بعد از ۴۴۴ روز.

يک نکته ديگر اين که فکر می کنم علت اين که ما امروز به اين راحتی مي گوييم که آنها اشتباه بزرگی کردند اين است که آنها اين کار را کردند و ما الان نتيجه اش را می بينيم. مثل اين که ما بدانيم يک غذايی سمی است چون يک نفر همان جا از آن غذا خورده و بعدش هم مرده باشد. اگر کسي نخورد که به اين راحتی نمی شود گفت غذا سمی است.

اين نوشته را از قول دوستم نوشتم که خواستيد بد و بيراه بگوييد به اون بگوييد.

دوشنبه، آبان ۱۳، ۱۳۸۱

چند هزارسال پيش يک پادشاهی بود به اسم نمرود. يک بار خواست قدرتش را به رخ مردم بکشد گفت دو برده زندانی را بياورند. يکي را آزاد کرد. ديگری را کشت.

مورخان نوشته اند که عاقبت، پشه ای در دماغ پادشاه گير کرد و او خفه شد و مرد.

یکشنبه، آبان ۱۲، ۱۳۸۱

اول : دوستی که در خالی بندی شهره عام و خاص است را مي بينم. مي گويد : " خب، عليرضا نوری را هم که کشتند! " من هم می گويم : " برو جمع کن. بيچاره جمهوری اسلامی که اگر زلزله هم بيايد مقصر اصلي است."

دوم : سايت جديد رويداد را مي خوانم. يک نظرسنجی گذاشته اند تا ببيند آيا مردم شايعاتی را که درباره تصادف اخير پخش شده است باور می کنند يا نه. من جزو هشت درصدی هستم که اصلا شايعات را نشنيده ام. هشتاد و پنج درصد هم گفته اند که به شايعات باور دارند.

سوم : اين جور مواقع بهترين سايت براي سرزدن پيک نت است. يک داستان خواندنی درباره سوسيس کاله، صداوسيما، تصادف در جاده چالوس و گوشتهای آلوده!