جمعه، آذر ۲۳، ۱۳۸۶

حقوق استادان دانشگاه

این جا لیست همه‌ی استادان دانشگاه‌های کانادا که حقوقشان بالای ۱۰۰ هزار دلار در سال است رو نوشته. گویا این یک قانون است که باید نام کارکنان دولتی که حقوقشان بالای ۱۰۰ هزار دلار است برای اطلاع عموم منتشر شود. بروید ببینید استادتان را پیدا می‌کنید یا نه. استاد دکترای من که حقوقش ۱۶۰ هزار تاست. جالبه تو ناهارهای گروهی که هرکس پول خودش رو می‌داد، اون از همه کمتر پول می‌داد.

رییس دانشگاه واترلو ۴۵۰ هزار دلار حقوق می‌گیرد. رییس دانشگاه تورنتو ۳۷۰ هزارتا.

شنبه، آذر ۱۷، ۱۳۸۶

وقتی کاپیتالیسم کتاب‌های تاریخ را هم عوض می‌کند:-(

دو سه روز پیش رفته بودم سرِ یک سخنرانی که درباره‌ی Geographical Indicators (نشانه‌های جغرافیایی!) بود. GI یک امتیازی است شبیه Trademark که برای نام‌گذاری کالایی استفاده می‌شود که به لحاظ تاریخی در یک محل خاصی تولید می‌شده. مثلا اگر ایران «انار ساوه» را ثبت کند، فقط کشاورزانی که در ساوه انار می‌کارند می‌توانند از این نام برای انارشان استفاده کنند. یا مثلا الان تنها منظقه‌ی خاصی از یونان حق استفاده از نام پنیر فِتا Feta را دارد و بقیه اگر چنان پنیری درست کنند نمی‌توانند رویش نام فِتا بگذارند.

حالا داستانِ جالب ماجرا. فرانسه نام شراب شمپاین champagne را برای منطقه‌ی خاصی از فرانسه ثبت کرده‌است. طبیعی است که این ثبت نام برای چنین شرابی سود فراوانی رو نصیب فرانسوی‌ها می‌کند. اما مشکل این جاست که تازگی تقاضا برای شمپاین در دنیا زیاد شده و اون منطقه‌ی خاص فرانسه کِشِش تولید این همه شمپاین را ندارد! و از طرفی همین قانون به فرانسه اجازه نمی‌دهد که شمپاین را در جایی دیگر غیر از اون منطقه تولید کند. حالا فرانسوی‌ها چه کار کرده‌اند؟ اخیرا گفته‌اند که در زمینه‌ی تاریخ شمپاین اشتباه کرده‌اند و شمپاین در گذشته در منطقه‌ی وسیع‌تری تولید می‌شده. و بدین‌ترتیب فرانسوی‌ها مرز منطقه‌ای که می‌توانند در آن جا شمپاین تولید کنند را کلی به جلو برده‌اند.

جمعه، آذر ۱۶، ۱۳۸۶

سوال کنکوری

فکر می‌کنید اعدام جوان بیست‌ساله به جرم تجاوز به عنف

الف) بیشتر به مریض بودن یه قاضی در کرمانشاه مربوط است
ب) یک عمل برنامه‌ریزی شده برای تضعیف رییس قوه‌ی قضاییه است
ج) نشان دهنده‌ی دشمنی جمهوری اسلامی با هم‌جنس‌گرایان است
د) یک عمل برنامه‌ریزی شده برای انحراف افکار از بازداشت دانش‌جویان است
ه) یک اظهار قدرت توسط جناح راست افراطی است
و)‌ همه
ز) هیچ‌کدام
ح)بی‌خیال بابا، تو همون ایده‌هات رو بنویس

چهارشنبه، آذر ۱۴، ۱۳۸۶

رییس و معاونانش

امروز از رییسم سوالی که دیروز درباره‌اش نوشتم رو پرسیدم. جواب که خب «نه» بود. رییس جدید دانشگاه ما هیچ‌کدام از معاونانش رو عوض نکرده است. ولی خب دلیلش جالب بود. با تقریب خوبی رییس دانشگاه نمی‌تواند معاونانش رو عوض کند. یعنی معاونان دانشگاه همه براساس یک قرارداد مثلا ۵ ساله در سِمتشان هستند که احتمالا چند سالش مانده است. فسخ این قراردادها بسیار پیچیده است. دست کم اگر رییس بخواهد همین طوری آن‌ها را برکنار کند باید حقوق سال‌های باقیمانده را بدهد که کلی می‌شود. آن هم تازه راحت نیست و مثلا باید نشان دهد که این معاونان به این دلایل خوب کار نکرده‌اند و از این چیزها. کلا تنها حالتی که اتفاق می‌افتد این است که رییس زندگی را بر معاونش زهر کند تا خود معاون استعفا دهد. ولی اگر معاون لج کند اوضاع افتضاح می‌شود.

گویا این ماجرای سِمت گرفتن در دانشگاه‌هاست. برای همین کسی که می‌خواهد در دانشگاه سِمت اجرایی بگیرد اول مطمئن می‌شود که بتواند با تیمی که از قبل آن‌جا هست کار کند، چون می‌داند که نمی‌تواند آن‌ها را عوض کند.

سه‌شنبه، آذر ۱۳، ۱۳۸۶

رییس جدید دانشگاه

رییس دانشگاه ما سه ماهه که اومده سر کار. یعنی دوره‌ی فکر کنم ۱۰ ساله‌ی رییس قبلی تمام شد و این آقا جدیده اومد. دیروز سر یه ماجرایی کنجکاو شدم بدونم رییس جدید تو این سه ماهی که سر کار بوده آیا معاوناش رو عوض کرده یا نه. آمدم از رییس خودم بپرسم دیدم جواب سوالم واضحه و با پرسیدنش فقط بلاهتِ جهان سومی خودم رو نشون دادم. ساکت شدم.

دوشنبه، آذر ۱۲، ۱۳۸۶

ما نژادپرستیم!

امروز با رییسم درباره‌ی دانش‌جویان خارجی دانشگاه‌مون حرف می‌زدم. گفت که قرار دانشگاه ما با بوتسوانا برنامه‌ی تبادل دانش‌جو بذاره. می‌گفت قبلا با آفریقای جنوبی بوده ولی خب اون‌جا دیگه امن نیست ولی بوتسوانا خیلی کشور آرومیه. منم دراومدم با یه حالتی گفتم مگه کدوم دانش‌جوی کانادایی آخه پا می‌شه بره بوتسوانا! رییسم هم گفت خیلی‌ها! برای دیدن یه فرهنگ دیگه خیلی‌ها دوست دارن برن آفریقا.

نتیجه‌ی اخلاقی این که ما ایرانی‌ها نژادپرستیم. از لحاظ ما، آفریقایی‌ها یه سری سیاه‌پوست بدبخت بیچاره‌ان و برای همین اصلا تو کلمون نمی‌ره که مثلا کانادایی‌ها ممکنه دوست داشته باشن برن اونجا.

جمعه، آذر ۰۹، ۱۳۸۶

پرینت یک مجله با یک کلیک

برای خیلی‌ها خواندن مجلات از روی مونیتور کار راحتی نیست و ترجیح می‌دهند نسخه‌ی کاغذی مجله را بخوانند. از طرفی پرینت فایل‌های PDF هم چندان چنگی به دل نمی‌زند. حال به تازگی برای این مشکل یک راه‌حل داده شده است. یه نفر یه فرمت جدید فایل ساخته به نام mjl که مال مجلات است. مثلا ماهنامه‌ی بخارا را فرض کنید. اونوقت bokhara15.mjl یک فایلی است که در حقیقت همان شماره‌ی ۱۵ مجله‌ی بخاراست. بعد فرض کنید شما می‌خواهید نسخه‌ی کاغذی مجله‌ی بخارا را بخوانید. می‌روید فایل bokhara15.mjl را پرینت می‌گیرید. اونوقت از دستگاه پرینترتان یک نسخه‌ی مجله بیرون می‌آید! تا جایی که من خبر دارم این نوآور جوان الان مشغول ساختن دستگاه پرینتر این کار است. در آینده قرار است کاری کنند که پرینترهای معمولی هم این کار را بتوانند بکنند.

پنجشنبه، آذر ۰۸، ۱۳۸۶

شانسِ من!

این تابستان که ایران بودم رفتم و چند نفر از مسوولان دولتی، نیمه‌دولتی که به نحوی به کاری که می‌کنم مربوطند را دیدم. یکی از این افراد مدیر کل پژوهشی وزارت علوم بود که مسوول پارک‌های فن‌آوری کل کشور هم است. قرار گذاشتنم با این فرد هم خیلی جالب بود. یعنی دکتر منصوری به او زنگ زد و گفت فلانی این‌جاست. بعد یه روز ظهر خود ایشان به موبایلم زنگ زد که اگه می‌خوای همین الان بیا دفترم. من هم رفتم و یه دو ساعتی حرف زدیم. برخلاف اکثر مسوولان دولتی که در این جور دیدارها تمام وقت رو از خودشون تعریف می‌کنند، ایشون همه‌اش از من سوال درباره‌ی کارم می‌پرسید و سعی می‌کرد ببینه این ور دنیا کلا انتقال تکنولوژی چه جوریه. خلاصه که بعد از اون جلسه از این که در دولت احمدی‌نژاد هم‌چنین مسوولانی هم پیدا می‌شن کلی خوشحال شدم.

هفته‌ی پیش در اخبار خوندم که مدیرکل پژوهشی وزارت علوم برکنار شد.

دوشنبه، آذر ۰۵، ۱۳۸۶

فرار مغزها!

این‌جا آمار مربوط به دانش‌جویان خارجی‌ی را که در آمریکا درس می‌خوانند منتشر کرده است. ایران در ۲۰ کشور اول نیست. خلاصه که خیالتان راحت باشد. تعداد دانش‌جویانشانِ نپال، نیجریه و کنیا در آمریکا از دانش‌جویان ایرانی بیشتر است.

دوشنبه، آبان ۲۱، ۱۳۸۶

ایران، کوبا، کستاریکا

رییس من امروز بعد یک هفته تعطیلات در کستاریکا برگشته بود. ازش پرسیدم کستاریکا چه جور کشوریه؟ مثل کوباست؟

گفت: نه. کوبا مثل ایران. کوبا و ایران کشورهای پیشرفته‌ای هستن که مشکل سیاسی دارن. اگر اون مشکلشون حل شه یه شبه تغییر می‌کنن. ولی کستاریکا کشور بدبختیه. مردمش بی‌سوادن. زندگی درش بدویه...

پنجشنبه، آبان ۰۳، ۱۳۸۶

عدالت علوی

این یادداشت دوست عزیز بنده رو در سایت تابناک بخونین. نکته‌ی جالبی رو گفته. دانش‌جویان ایرانی خارج از کشور با پرداخت ۵ میلیون تومان می‌تونن از سربازی معاف شن، ولی دانش‌جویان ایرانی داخل کشور برای رفتن به یک کنفرانس در خارج از ایران باید ۱۵ میلیون تومان وثیقه بذارن!

دوشنبه، مهر ۱۶، ۱۳۸۶

Homosexuality in Iran for Dummies

این آقایی که دبیر سازمان هم‌جنس‌گرایان ایرانی باشند در مصاحبه با روزنامه‌ی گلوب‌اندمیل کانادا گفته‌اند که در ایران طبق سنت کنونی هم‌جنس‌گرایان را ممکن است زنده بسوزانند یا با ماشین روی زمین بکشند. در همین راستا و برای ایجاد هیجان بیشتر به ایشان پیشنهاد می‌شود در مصاحبه‌های بعدیشان بگویند بلاهای زیر بر سر هم‌جنس‌گرایان در ایران می‌آید:

۱) در چرخ گوشت می‌اندازند.
۲) با طناب به دو اسب می‌بندند و بعد اسب‌ها را در خلاف جهت یکدیگر می‌رانند.
۳)‌ در قفس شیر می‌اندازند.
۴) در دیگی پر از تیزاب سلطانی می‌اندازند.
و ...

پنجشنبه، مهر ۱۲، ۱۳۸۶

احمدی‌نژاد: « ما در ایران کمپوت نداریم.»

موثرترین روش بازاریابی قرن

فرض کنید که شما یه کارخونه‌ی کمپوت‌سازی دارید که به هر دلیلی محصولاتش فروش نمی‌ره. یا حتی همه چیز هم خوبه و شما دنبال یه تغییر هیجان‌انگیز هستید. شما همه‌ی روش‌های کلاسیک بازاریابی رو امتحان کردید و هیچ‌کدوم جواب نمی‌ده. حالا ما در این‌جا به شما یه پیشنهاد عالی می‌کنیم.

سعی کنید بروید و احمدی‌نژاد رو قانع کنید که برود و در یکی از صد تا سخنرانی‌ای که هر روز می‌کند یه جمله هم بگوید: «ما در ایران کمپوت نداریم.» حتی لازم هم نیست که دقیقا همین رو بگه. اگه بگه مثلا من کمپوت دوست ندارم یا این که ما در ایران کمپوت سیب‌زمینی نداریم هم خوبه. فقط کافیه بعدش شما به همه بگین که احمدی‌نژاد گفته ما در ایران کمپوت نداریم.

بعد از این مرحله نوبت شماست که شونصد تا بیانیه در محکومیت احمدی‌نژاد و مظلومیت کمپوت بنویسین و ۲۴ ساعته برای همه بدون توقف ارسال کنین. برای تاثیر بیشتر پیشنهاد می‌کنم که دستتون رو از روی دکمه‌ی send بر ندارید. حالا احتمالا رسانه‌های خارجی که در ربط دادن سلاح‌ هسته‌ای به کمپوت استادن، می‌آن و با شما برای مصاحبه تماس می‌گیرن. شما هم از این فرصت استفاده کنید و در اثبات وجود کمپوت در ایران نوحه‌سرایی کنید.
برای این که تبلیغات شما موثرتر شود بد نیست یک کلیپ هم بسازید. بروید از صحنه‌ای که ماشین‌های بازیافت قوطی‌های خالی کمپوت را جمع می‌کنن فیلم بگیرین و بعد اون رو به عنوان سندی که دولت احمدی‌نژاد کمپوت‌های ایرانی رو نابود می‌کنن منتشر سازید.سعی کنید در فیلمی که می‌سازید هیچ اشاره‌ای به این که صفر درصد ممکنه این قوطی‌ها خالی باشه نکنین. چون به هر حال این فرصت رو که شبکه‌های تلویزیونی روزی ۵ بار مستند شما رو نشون بدن از دست می‌دین.

بعد ما به شما قول می‌دیم که کمپوت‌های شما به طرز وحشتناکی فروش می‌ره. حتی اگه تو ایران هم فروش نره (شاید چون با این بازاریابی شما دیگه کسی تو ایران نمونده باشه)، شما می‌تونین به آمریکا و اروپا صادرش کنین.

چهارشنبه، مهر ۰۴، ۱۳۸۶

وقتی معاون رییس‌جمهور رییس فدراسیون بشود

فیفا گفته بود آیین‌نامه‌ی فدارسیون فوتبال ایران خوب نیست و باید عوض شه. آیین‌نامه گویا طوری بود که باعث دخالت دولت در امور فدراسیون می‌شد. به سلامتی آیین‌نامه هم عوض شد و حالا آقای علی‌آبادی رییس تربیت‌بدنی دارن می‌شن رییس فدراسیون فوتبال.

این فقط یه نمونه‌ی کوچکه که نشون می‌ده قانون اساسی ایران رو وردارین بجاش چه‌ می‌دونم قانون اساسی سوییس رو بذارین، یه بار ممکنه اوضاع بدتر هم بشه. (قابل توجه آقای ا.ک.)

دوشنبه، مهر ۰۲، ۱۳۸۶

...

والله از احمدی‌نژاد انتظاری نیست. ولی رییس دانشگاه کلمبیا یه خرده ادب داشته بد نیست.

راستی بی‌بی‌سی اشتباهش رو تصحیح کرد. اول از قول احمدی‌نژاد نوشته بود که در ایران هم‌جنس‌گرا نداریم. حالا درستش کرده و نوشته «در ایران هم‌جنس‌باز نداریم».

در باب فاصله‌افتادگی بین ...

این شنبه که میاد کانون ایرانیان دانشگاه تورنتو برنامه‌ی سخنرانی داره. عنوانش هست: «رابطه‌ی بین امپریالیسم و روش علمی، یک نگاه تاریخی». در همین راستا موضوعات زیر هم برای سخنرانی پیشنهاد می‌شود:

- رابطه‌ی پسامعرفتی بین عرفان ملاصدرایی و ماکیاولیسم چند شاخه
- تلقی سوسیالیسم در اشعار شاعران آمریکای لاتین و ارتباط آن با یوگا
- گیاهان دارویی و اگزیستانسیالیسم از نگاه دومکریتوس
- ....

پنجشنبه، شهریور ۲۹، ۱۳۸۶

فیلترشناس

کسی می‌تونه یه صفحه وب‌سایت درست کنه که بشه درش آدرس یه لینک رو وارد کرد و بعد وب‌سایت بگه که کدوم ISP ها در ایران اون رو فیلتر کرد‌ه‌اند. چیز بدردبخوریه.

سه‌شنبه، شهریور ۲۰، ۱۳۸۶

نامجوی هم‌مدرسه‌ای

دیدین آلبوم ترنج محسن نامجو هم از آخر مجوز گرفت. من از خیلی وقت پیش آوازهای محسن نامجو رو گوش می‌کردم. بعد از این که یه جا خوندم متولدِ تربت‌جامِ کلی ذوق کردم، از این که به هر حال هم‌استانیه. برام جالب بود که دیدم خیلی هم از من بزرگتر نیست، فقط دو سال! تا این که یه روز یکی از هم‌مدرسه‌هاییِ قدیم به گروهِ بچه‌هایِ مدرسه‌مون ایمیل زد. نوشته بود که کلی ذوق کرده دیده اسم یکی از بچه‌های مدرسه از آخر یه جایی در اومد! من اون موقع فهمیدم که بابا این محسن نامجو همون نامجوی خودمونِ!

من اول راهنمایی که بودم نامجو دوم بود. یه سال دیگه هم، مدرسه‌ی ما بود و بعدش برای دبیرستان رفت یه جای دیگه. از مدرسه‌مون که رفت دیگه ندیدمش. اون موقع‌ها سر صف میومد و آواز می‌خوند. صداش خیلی قشنگ بود. ترانه‌های اون موقع هم «ای ساربان آهسته ران» و از این چیزها بود. یادمه یه آواز دیگه هم می‌خوند که توش «شکیبایی» داشت. معلم فیزیک‌مون خدابیامرز فامیلش شکیبایی بود و نامجو هم برای این که سربه‌سرش بذاره هی اون آواز رو می‌خوند. یادش به‌خیر، اون موقع پدر ِ نامجو کلی نگران بود که پسرش به سن بلوغ برسه و صداش خراب شه!

دوشنبه، شهریور ۱۹، ۱۳۸۶

درباره‌ی تغییر قانون اختراعات آمریکا بعد از ۵۰ سال!

دیروز مجلس نمایندگان آمریکا تغییرات نسبتا مهمی در قانون ثبت اختراعات آمریکا داد. جالب اینه که بیش از پنجاه سال بود که قانون ثبت اختراعات تغییر چندانی نکرده بود و این برای موضوعی که انتظار میره درش تحول زیاد باشه خیلی عجیبه. ولی تغییرات چی بود:

اول این که دیگه مثل گذشته نمی‌شه از کمپانی‌ها شکایت کرد که دزدیِ اختراع کردند. یعنی میشه ولی خب دیگه از جریمه‌های کلان خبری نیست. برای این تغییر شرکت‌های بزرگ مثل گوگل یا سیسکو خیلی لابی کرده بودند. مثلا جالبه بدونین فقط شرکت RIM که در واترلوی کانادا هست و BlackBerry می‌سازه چهارصدهزار دلار برای لابی کردن درباره‌ی این قانون پول خرج کرده.

دومین تغییر مهم اینه که دیگه برخلاف گذشته هرکسی که در آمریکا زودتر اختراع کنه (first to invent) مخترع نیست. بلکه باید اولین نفری باشه که اختراع رو ثبت می‌کنه (first to file). تقریبا در همه‌جای دنیا اونی که زودتر ثبت کنه مخترع است و از این جهت قانون جدید باعث یکی شدن قانون آمریکا با قانون بقیه‌ی دنیا شده. این که هر کی اول ثبت کنه مسلمه کارها رو آسون می‌کنه. ولی خب باز هم به ضرر مخترع‌های مستقل هست که پولدار نیستن سریع هرچی رو می‌سازن برن ثبت کنن. قبلا می‌شد بری دفتر آزمایشگاهت رو نشون بدی و بگی که واقعا تو زودتر ثبت کردی ولی دیگه الان نمی‌شه.

چند تا نکته‌ی دیگه:

دولت آمریکا با این قانون جدید خیلی مخالفه. هنوز سنا هم اونو تایید نکرده. بوش هم ممکنه وتوش کنه.

۱۶۰ دموکرات، ۶۰ جمهوری‌خواه به تغییرات رای مثبت دادن و ۵۸ دموکرات و ۱۱۸ جمهوری‌خواه رای منفی دادن.

سه‌شنبه، شهریور ۱۳، ۱۳۸۶

slideshare

این Presentation را به کمک وب‌سایت Slideshare در این جا گذاشته‌ام. Slideshare یک طورهایی Youtube ای برای Presentation است. به نظر من که معرکه است.




پنجشنبه، شهریور ۰۱، ۱۳۸۶

شما هم لطفا امر به ‌معروف کنید

در راستای رسالت امر به معروف و نهی از منکر الان یک ایمیل زدم به سفارت ایران در کانادا. بهشون گفتم یه سرویسی هست که می‌شه آدم‌هایی که به سفارت تلفن می‌زنند رو روی Hold نگه داشت به جای این که بوق مشغولی گذاشت و ازشون خواست پنجاه بار دیگه زنگ بزنن تا شاید یه بار تلفن مشغول نباشه. ماجرا اینه که امروز صبح بعد از حدود ۴۰ دقیقه مدام شماره گرفتن توانستم از آخر با یک نفر صحبت کنم. بعد از این که کارم رو بهش گفتم به شیوه‌ی زبانی همین مورد بالا رو امر به معروف کردم. بعد ایشون گفتند ایمیل بزنم چون اون‌ها امر به معروف زبانی رو نمی‌تونن ترتیب اثر بدهند. منم خب الان ایمیل کردم. تا چه پیش آید:-)

سه‌شنبه، مرداد ۳۰، ۱۳۸۶

...

تو ایران بانک که بری و بخوای مثلا از یه حساب به یه حساب دیگه پول بریزی، حتما بهت یه فرم میدن که پر کنی (این فرمه از ۲۰ سال پیش فکر کنم شکلش عوض نشده). این جا همه‌ی این فرم‌ها (اگه فرمی باشه البته) رو خود کارمند بانک پرمی‌کنه و فقط آخرش به تو می‌گه که امضا کنی. به نظرم سیستم ایران ظاهرش حتی یه خرده منطقی‌تر می‌آد، اگر چه برای ارباب‌رجوع پر کردن اون فرم‌هایِ مسخره عذاب الیم.

همین!

دوشنبه، مرداد ۲۹، ۱۳۸۶

تضاد منافع

امروز شنیدم فلان خانم که رییس دانشکده‌ی اقتصاد این جا بود مجبور شد استعفا بده. از قرار، شوهر ایشون شده رییس دانشکده‌ی اقتصاد یه دانشگاه دیگه. بعد می‌گن تضاد منافع پیش می‌آد که یه زن و شوهر رییس دو تا دانشکده‌یِ اقتصادِ دو دانشگاه متفاوت باشند. آخه دانشگاه‌ها قراره با هم رقابت کنن. کلا جالب بود:-)

یکشنبه، مرداد ۲۸، ۱۳۸۶

...

امروز همین جوری به دلم افتاده بود که تا چند ماه دیگه google میاد و facebook رو می‌خره. برای خودم تو ذهنم ۳ تا ۴ میلیارد دلار قیمت گذاشته بودم. بعد فکر کردم گفتم نوبتی هم باشه نوبته Yahoo هست، چون قبلش google بود که youtube رو خریده بود. الان اومدم وب‌گردی دیدم که من اصلا خوابم. گویا مدت‌هاست که Yahoo دنبال خریدن facebook هست. البته به جایی نرسیده و الان صحبتشه که google خریداره. خلاصه که من شک ندارم تا چند ماه دیگه تکلیف facebook معلوم می‌شه. orkut هم به زودی عمرش رو می‌ده به شما.

یه سوال: اگه شما بشین مسوول راه‌اندازیه یه سری کتاب‌خانه‌ی عمومی در سطح شهر، ترجیح می‌دید که ۳ تا کتاب‌خانه‌ی بزرگ درست کنید یا ۱۰ تا کتاب‌خانه‌ی کوچک؟

یکشنبه، مرداد ۲۱، ۱۳۸۶

اقتصاد بدون نفت

نظر من رو بخواین، هیچ‌کدام از سردمداران مملکتمون از زمان مادها تا به حال، به اندازه‌ی این برادر احمدی‌نژاد سعی نکرده اقتصاد ایران رو از وابستگی به نفت نجات بده. یعنی وقتی تو دو سال و اندی، شش ماه وزارت‌خانه‌ رو بدون وزیر بذاری و بعد هم که از آخر یه وزیری رو انتخاب می‌کنی بعد یه سال و نیم برکنارش کنی، تازه معلوم نیست چند نفر دیگه رو به مجلس معرفی کنی که تازه یکیش رای‌ اعتماد بگیره. خلاصه یه چند ماه دیگه هم وزارت‌خانه رو به لطف امام زمان بگردونی. خب شما واقعا فکر می‌کنید ما چند سال دیگه نفتی برای صادرات داریم؟ خب وقتی نداشته باشیم که دیگه وابسته‌اش نیستیم. اونوقت مجبور می‌شیم مثل آدم بشینیم فکر کنیم که با اقتصادمون چی‌کار کنیم. من که از این راه‌حل‌های احمدی‌نژاد خیلی خوشم می‌آد.

شنبه، مرداد ۲۰، ۱۳۸۶

یک روش عالی برای دزدی از بانک

برای این دزدی به دو نفر نیاز است. شما با یک تفنگ اسباب‌بازی به داخل بانک می‌روید و دوستتان با یک دوربین فیلمبرداری دم در بانک می‌ایستد. شما با تهدید کارمند بانک از او می‌خواهید که پول‌های داخل گاوصندوق را به شما بدهد. احتمالا تا شما پول‌ها را جمع کنید سروکله‌ی پلیس پیدا می‌شود. بعد که پلیس آمد تا شما را دستگیر کند به آن دوستتان می‌گویید جلو بیاید و بگوید: «شما اکنون روبروی دوربین مخفی ایستاده‌اید.» بعدش هم تا همه سرگرم خندیدن هستند پول‌ها را بردارید و جیم شید.

چهارشنبه، مرداد ۱۷، ۱۳۸۶

روش یافتن شیرین‌ترین هندوانه

هندوانه رو برمی‌دارید و با انگشتتان به آن تق‌تق می‌زنید و صدایش را گوش می‌کنید. این کار را برای دو هندوانه‌ی دیگر انجام می‌دهید و بعد سومی را برمی‌دارید.

یکشنبه، مرداد ۱۴، ۱۳۸۶

معرفی یک وبلاگ خوب

این یادداشت وبلاگی رو اگر درست حدس زده باشم دکتر منصوری، استاد دانشکده‌ی فیزیک شریف نوشته‌اند. البته اگر هم این طور نباشد به هر حال مطلب جالبی است که خواندنش توصیه می‌شود. کلا وبلاگ هم‌وردا رو بخونید که توسط چند تا از دوستانِ - به قول خودشون فیزیک‌پیشه‌ی - بنده نوشته می‌شود. حول و حوش علم و توسعه‌ی علمی در ایران می‌نویسند. کاشکی یک کم به ظاهر وبلاگشون هم برسند.

پنجشنبه، مرداد ۱۱، ۱۳۸۶

سنگ قبر

هفته‌ی پیش حرم بودم، حرم امام رضا. یه سرم زدم به خاک رفتگان. هر صحنی یه زیرزمین داره که جای خاک شدن مرده‌هاست. من هم در یکی از این زیرزمین‌ها بودم و دنبال سنگ قبر یکی از آشنایانمون می‌گشتم. همین طور که سنگ‌های قبر رو نگاه می‌کردم چشمم خورد به یک کلمه‌ی «دادستانی». بیشتر که دقت کردم دیدم نوشته معاون دادستانی تهران. قبر قاضی مقدس بود. همونی که دو سال پیش ترورش کردند. همونی که البته به خاطر محکوم کردن گنجی به شش سال زندان مشهور شده بود.

امروز خوندم که قاتلان قاضی مقدس رو اعدام کردند. داشتم فکر می‌کردم شاید سال دیگه که به حرم بروم این بار سنگ قبر اون‌ها را پیدا کنم.

چهارشنبه، مرداد ۱۰، ۱۳۸۶

فیلترینگ

به سلامتی هفته‌ی پیش یقین پیدا کردم که وبلاگم در سطح کشور پهناور ایران فیلتر است. از قبلش هم از گوشه و کنار شنیده بودم ولی خب جدی نمی‌گرفتم و راستش در ته دلم ذوق هم می‌کردم. چند روز پیش دیگه کلاس گذاشتن رو کنار گذاشتم و مثل بچه‌های خوب به این مرکز فیلترینگ filter@dci.ir ایمیل زدم گفتم مثکه اشتباهی شده. امروز جواب دادن که آره اشتباه شده. عذرخواهی کردن و گفتن که فیلترینگ رو برداشتن:-)

سه‌شنبه، مرداد ۰۹، ۱۳۸۶

یک سوال عمیق فلسفی

فکر می‌کنید مشکلات روزمره‌ی ایران راه‌حل‌های ساده داره یا این که یه ربط‌های عمیقی به فرهنگ مردم داره و به این راحتی درست بشو نیست؟ مثلا رانندگی ِ درب و داغان مردم رو در نظر بگیرید. فکر می‌کنید با یک سری قوانین ساده که پیگیری بشه، می‌شه رانندگی مردم رو درست کرد یا این که رانندگی بدِ ما آینه‌یِ فرهنگِ ماست و تا ریشه‌ای درست نشیم راه‌حلی هم برای درست شدن اون وجود نداره.

چهارشنبه، تیر ۱۳، ۱۳۸۶

ایمیل برای آدم‌هایی که کامپیوتر ندارند


اینم یه ایده‌ی بکر از HP. یک دستگاهی شبیه پرینتر ساخته‌اند که به پریز تلفن وصل می‌شود و بعد ایمیل‌های شما را پرینت می‌گیرد. مشتری‌های این دستگاه هم مادربزرگ پدربزرگ‌هایی هستند که نمی‌توانند با کامپیوتر کار کنند. یکی از این دستگاه‌ها در خانه‌یشان می‌گذارند و هر وقت کسی بهشان ایمیل زد، براحتی ایمیل را از روی کاغذ می‌خوانند.

پنجشنبه، تیر ۰۷، ۱۳۸۶

تو کمپانیِ شما چند نفر کار می‌کنن؟

آدم خیلی از این شرکت‌های وِبی Web companies رو که نگاه می‌کنه فکر می‌کنه که فقط دو سه نفر هستن که روزی چند ساعت روی وب‌سایت وقت می‌ذارن. نمونه‌های ایرانیش که خب دقیقا همین‌طوریه. مثلا بلاگفا رو یه نفر می‌چرخونه و بالاترین رو سه نفر و هر کدوم هم احتمالا چند ساعت در روز.

امروز داشتم مصاحبه با مدیر وب‌سایت Yelp رو گوش می‌کردم. وب‌سایت Yelp یه جاییه که کاربرها میان و در اون مثلا می‌گن فلان رستوران خوبه یا فلان آرایشگر موها رو خوب کوتاه نمی‌کنه. تا حالا هم مال چند شهر بیشتر راه نیافتاده. حالا چند نفر برای این وب‌سایت کار می‌کنن؟ ۵۰ نفر تمام‌وقت. و جالبه بدونین که این وب‌سایت ۱۶ میلیون دلار برای راه‌اندازی خودش از Venture Capitalها سرمایه جمع کرده.

البته خب همیشه هم این جور نیست. PlentyOfFish.com یک وب‌سایت Dating (قرار گذاشتن!) هست. صاحب این وب‌سایت روزی دو ساعت از خانه‌اش روی این وب‌سایت وقت می‌ذاره و البته سالی ۵ میلیون دلار هم از آگهی‌های گوگل درآمد داره! (منبع)

سه‌شنبه، خرداد ۱۵، ۱۳۸۶

اشاره این جا، همه جا

فعلا این ایده رو داشته باشین

دیدین تو سالن‌های بزرگِ سخنرانی معمولا دو تا سه تا پرده‌ی نمایش هست که تصویر روی همه‌یشان می‌افتد. حالا اگر سخنران خواست با اشاره‌گر لیزری‌اش به اسلایدی اشاره کند فقط می‌تواند روی یکی از پرده‌ها این کار را بکند و آن‌هایی که به پرده‌های دیگر نگاه می‌کنند خب متوجه نمی‌شوند. حالا شما بیایید یه چیزی بسازید که این مشکل حل شود.

من اول داشتم به سنسور گذاشتن پشت پرده فکر می‌کردم که خب احتمالا خیلی گرون می‌شه. بعد به رییسم گفتم (که خوشبختانه ضایعم نکرد بگوید این کار را صد نفر قبلا کرده‌اند) او پیشنهاد داد که از این دستگاه‌هایی استفاده کنیم که وقتی در دست بگیری جهت اشاره‌ی دست رو تشخیص می‌دهند. اگه اهل مدل‌های جدید بازی‌های کامپیوتری باشید احتمالا با دسته‌هایی که با این روش کار می‌کنند بازی کرده‌اید. البته خب اگه از این تکنولوژی بخوایم استفاده کنیم چون که یکی دیگه قبلا ثبتش کرده، فایده‌ی خاصی نصیب آدم نمی‌شه بجز این که دلِ شرکت‌کنندگان سخنرانی‌ها شاد بشه.

پانوشت هم این که من از یه ۲۰ روز پیش هیچ چی ننوشتم و لازمه از حامد عزیز که درخواستش برای نوشتن درباره‌ی آدم‌هایِ تاثیرگذارِ زندگی رو (بازی‌ وبلاگی کلی وقت پیش!)بی‌جواب گذاشتم عذرخواهی کنم.

چهارشنبه، اردیبهشت ۲۶، ۱۳۸۶

آی‌پادِ خواب‌سنج

من این روزها هر روز در اتوبوس کلی پادکست‌ گوش می‌دم. یه قابلیتی که دوست دارم آی‌پادم داشته باشه اینه که هر وقت خوابم می‌بره به طور اتوماتیک خاموش شه. نباید کار خیلی سختی باشه. بویژه که من آی‌پاد رو در جیب پیرهنم می‌گذارم. باید بشه یه جوری از روی ضربان قلب فهمید که آدم کِی به خواب می‌ره. ساعت مچی‌ای که آدم رو از خواب بیدار کنه که قبلا ساخته شده. این ایده که بالای تلویزیون دوربینی باشه که بسته شدن پلک رو تشخیص بده و تلویزیون خاموش بشه هم همین طور.

سه‌شنبه، اردیبهشت ۲۵، ۱۳۸۶

خواب در اتوبوس

خوابیدنِ تو اتوبوس یه حالت خاصی داره. در تمام مدت فکر می‌کنی که بیداری. بعد که داری از اتوبوس پیاده می‌شی به نظرت میاد که نه، انگار کلی تو اتوبوس خوابیدی.

اگه این اتفاق فقط تو سفرهای اتوبوسی باشه غمی نیست. یه بار سفر زندگی‌مون این جوری نباشه.

عجب یادداشتِ پست‌مدرنِ پست‌کلونیالی شد! بهم نمی‌آد اینقدر پرمعنا و عمیق مطلب بنویسم:-)

پنجشنبه، اردیبهشت ۲۰، ۱۳۸۶

موبایل ِ کارت‌خوان

امروز هم یکی از فرصت‌های میلیونرشدن من از دست رفت. ماجرا اینه که رفته بودم یک کنفرانسی که کنارش یه سری شرکت‌ غرفه داشتن. یکی از این غرفه‌ها مال شرکت semacode بود که کارش خواندن بارکد با گوشی موبایله. به صاحب غرفه گفتم که خب حالا با این چیکار می‌کنین، مثلا می‌خواین برای خرید با گوشی موبایل mobile payment ازش استفاده کنین. طرف هم که گویا تازه استخدام شده بود هی می‌گفت خب آره. در همون لحظه یه ایده‌ی ناب به ذهنم رسید که همون جا لوش دادم. و اون این‌که با گوشی موبایل business card رو خوند و اسم و مشخصات فرد رو بذاره در دفترچه‌ی آدرس‌ها (Address book).

بعد به رییسم که ایده‌ام رو گفتم، فهمیدم که این ایده در ژاپن اجرا می‌شه. گویا در ژاپن گوشه‌ی هر business card یه بارکد هم هست که خب می‌تونه با هر بارکدخوانی خوانده بشه.

سه‌شنبه، اردیبهشت ۱۸، ۱۳۸۶

مردسالاریِ گوگل

می‌دونستین اگه در جست‌وجوی گوگل بنویسید: "she discovered" یا "she saved" بعد گوگل می‌نویسه Did you mean: he discovered یا Did you mean: he saved . ولی اگه مثلا بنویسین "she followed" یا "she lost" گوگل دیگه پیشنهاد نمی‌ده!

خانم گرامی بنده این بغل نشسته می‌گه بنویس که گوگل برای "she killed" هم می‌نویسه Did you mean: he killed

شنبه، اردیبهشت ۱۵، ۱۳۸۶

کارتر


فقط می‌خوام بگم اگه این کتاب کارتر رو تا الان نخوندین نصف عمرتون برفناست. کارتر در این کتاب اون‌قدر طرفدار فلسطینی‌هاست که حتی از نظر من! هم گاهی موقع‌ها بی‌انصافی بود. برای من باورکردن این که یک رییس‌جمهور آمریکا تا این اندازه می‌تونه ضداسراییل باشه، تقریبا غیرقابل باور بود.

احتمالا یکی از گناه‌های غیرقابل بخشش تسخیرکنندگان سفارت آمریکا در ایران اینه که دنیا رو از هم‌چنین رییس‌جمهوری دست‌کم برای چهار سال محروم کردند و یک موجود مزخرفی مانند ریگان رو به قدرت رسوندند.

کسی می‌دونه این کتاب به فارسی ترجمه شده؟ (کلا هم‌چنین کتاب‌هایی در ایران قابل ترجمه است؟)

جمعه، اردیبهشت ۱۴، ۱۳۸۶

...

یه چیزی این جا نوشتم درباره‌ی همون موضوع مورد علاقه‌ام. این که تکنولوژی چه کمکی می‌تونه به گشت‌های پلیس در ایران بکنه.

چهارشنبه، اردیبهشت ۰۵، ۱۳۸۶

استفاده از تکنولوژی در مبارزه با بدحجابی

تا حالا ندیدم کسی به این طرح مبارزه با بدحجابی از دیدگاه تکنولوژیکی نگاه کند! نظر من رو بخواید این روشی که نیروی انتظامی در پیش گرفته خیلی بدوی است و اصلا با شرایط قرن بیست‌ و یکم نمی‌خونه. یعنی این که کلی پلیس کنار خیابان واستن و شروع کنن زل بزنن به قیافه‌های عابرین پیاده که کی موهاش بیرونه.

میشه یه سری دوربین‌های ویژه ساخت که نسبت به مو حساس باشن. مثلا مو چون شامل تعداد زیادی تارهای نازک هست، باعث پراش نور تابیده شده می‌شه و از روی این خاصیت میشه وجود مو رو فهمید. یه پیچیدگی دیگر هم هست و اون این که حالا این مو مالِ یه مرد هست یا زن. ولی خب این مشکل رو هم به راه‌های دیگر میشه حل کرد.

کلا این رو می‌خوام بگم که تکنولوژی پردازش تصویر این سال‌ها خیلی پیشرفت کرده و شاید بشه با استفاده از اون کلی کار نیروی انتظامی رو راحت کرد. سیستم رو می‌شه طوری طراحی کرد که دوربینی که مو رو تشخیص می‌ده سریع با چک کردن عنبیه‌ی چشم فرد خطا کننده وی رو شناسایی کنه و بعد به آدرسش صورت‌حساب جریمه رو پست کنه. اگه دیگه خیلی خره‌ی تکنولوٰژی هستیم میشه اصلا یه روبوت هم وارد سیستم کرد که خودش وارد عمل بشه و روسری رو بکشه جلو. این همه صبح و شب در ایران مسابقه‌ی روبوکاپ برگزار می‌شه لااقل به یه دردی بخوره.

شنبه، اردیبهشت ۰۱، ۱۳۸۶

بمب اشتراکی (Subscription Bomb)



چند روز پیش که تو یه عینک‌سازی منتظر نشسته بودم، شروع کردم مجله‌ای که کنار دستم بود رو خوندن. مجله ظاهر شیکی داشت با مقالات سیاسی. یه کم که دقت کردم دیدم از هر دو مقاله یکی درباره‌ی حمله به ایران و مقایسه احمدی‌نژاد و هیتلر است. خلاصه که مجله‌ی بس خطرناکی بود. صاحبش فلان کلیسای فیلادلفیاست و خلاصه معادل آمریکایی مصباح یزدی.

نکته‌ی مثبت ماجرا این که اشتراک این مجله در آمریکای شمالی رایگان است. برای همین پیشنهاد می‌کنم برید همین الان با صرف ۳۰ ثانیه از وقت مبارک به صورت آنلاین مشترک شوید. بعد هم که مجله را گرفتید در سطل آشغال بیندازید، باشد که بدین ترتیب یک نفر کمتر این مجله را بخواند. یه جور بمب اشتراکی. فقط یه طوری که ضایع نشیم!

جمعه، فروردین ۲۴، ۱۳۸۶

رفراندوم در مصر

یک کم قدیمیه. بحث دربار‌ه‌اش هم دیگه خیلی تکراری شده. شاید برای این که فقط نشانه‌های حیات از این وبلاگ دیده بشه می‌گم.
تو این رفراندومی که دو سه هفته پیش در مصر انجام شد، منابع دولت مصر گفتن که بین ۲۳٪ تا ۲۷٪ مردم در رای‌گیری شرکت کردند. بقیه که می‌گن از این هم خیلی کم‌تر بوده. خلاصه که مردم مصر، یه بیست سالی هست، هر سال، بدجور مشروعیتِ این حکومتِ مبارک رو دارن می‌پکونن. دمشون گرم. انشاا... تا ظهور حضرت مهدی هر سال ادامه بدن.

قابل توجه اکبر گنجی و رفقا :=)

چهارشنبه، فروردین ۱۵، ۱۳۸۶

در ِ اتوماتیک

یه ایده‌ی تجاری داشتم که فکر می‌کردم جدی جدی می‌شه باهش پول‌دار (البته نه خیلی) شد و برای همین هم حتی تو این وبلاگ ننوشته بودم! امروز فهمیدم کلی‌ها رو این ایده کار کرده‌اند. اگرچه مطمئن نیستم در عمل هم تجاری شده باشه. ولی حالا که سوخته این جا می‌نویسمش.

ایده این بود که کاری کنیم درهای اتوماتیک فقط وقتی باز بشن که یه نفر داره به سمتش می‌آد. یعنی اگه کسی از کنارش رد شد یا اصلا یه گدایی دم ِ در واستاده بود در باز نشه. من تا حالا یه همچین در اتوماتیکی رو ندیدم. هم‌چنین چیزی برای کانادا که اختلاف دمای داخل و خارج ِ ساختمان می‌تونه زیاد باشه، خیلی بدردبخوره. امروز ایده رو به رییس سابقم گفتم و اون هم چهار پنج نوع روش مختلف که برای این کار ثبت شده رو بهم گفت. خلاصه که حیف شد! ایشالله دفعه‌ی بعد.

شنبه، فروردین ۱۱، ۱۳۸۶

پرت‌وپلایِ اولِ سال

سفارت آمریکا رو که گرفتن قرار بود یکی دو روز طول بکشه، یه دفعه همه چی از دست همه در رفت. ۴۴۴ روز طول کشید. اون موقع هم کارتر بد جور بیچاره و ذلیل شد. مثه الان که بلر بیچاره شده. کارتر هیچ کاری نتونست بکنه تا این که رییس‌جمهوری رو از دست داد. این وسط ممکنه همین بلا هم سر بلر بیاد، اگه دوباره همه چی از دست همه در بره. ما ایرانی‌ها هم کلی حال می‌کنیم که چقدر خوب بلدیم قدرت‌های دنیا رو مچل کنیم. اون موقع ِ اشغال سفارت هم ایران به دلایل خیرخواهانه زن‌ها و سیاه‌پوستان رو سریع آزاد کرد. الان هم صحبتی هست که این خانمه رو زودتر آزاد کنن. برای من که همه چی به اون موقع شبیه.

ما ایرانی‌ها حال می‌کنیم بقیه رو مچل کنیم. حتی به قیمت بدبخت شدن خودمون. زندگی همین چیزاست دیگه. خل‌بازی و کِیفِ خل‌بازی رو بردن برای چند لحظه‌ی کوتاه و بعد خل‌تر شدن. خوش می‌گذره. به ما نیومده مثه آدم‌های معمولی زندگی کنیم. آخه اون جور زندگی خیلی یکنواخت و حوصله سر بره. زندگی باید هیجان داشته باشه. بدرود هیجان. و این زندگیِ ماست.

می‌دونید آمریکایی‌ها خیلی پفیوزند. حمله می‌کنن به کنسولِ ما در عراق، آدم‌های ما رو بازداشت می‌کنن طوری که هیچ کی اصلا ندونه کجان. خب ما تروریستیم دیگه. اونا هم که قراره صلح رو بیارن به عراق. برای همین وای بر ما اگه اونارو بازداشت کنیم. ما سال‌هاست در این دنیای ناعادلانه تحقیر می‌شیم و گاهی هم لازم می‌بینیم بقیه رو به روش خودمون تحقیر کنیم. حال می‌ده نه؟ دنیای کثیفیه و ما هم توش داریم غلت می‌زنیم.

خیلی چپ اندر چپول نوشتم. خیلی وقت بود ننوشته بودم گفتم یه چیزی بنویسم که نوشتنم با ننوشتنم فرق نکنه. سال نوی خوبی داشته باشیم. برین عشق و حالتون رو بکنید و سنتها رو پاس بدارید. بی‌خیالِ سیاست!

جمعه، اسفند ۲۵، ۱۳۸۵

بازی با ریاضی


این عکس مربوط به تظاهراتِ هفته‌ی گذشته طرفداران مجاهدین خلق در بلژیک است. آسوشیتدپرس نوشته که چند هزار نفر شرکت کرده‌ بودند.




این یکی مال اعتصاب غذایی است که با فراخوان اکبر گنجی برای آزادی زندانیان سیاسی روبروی دفتر سازمان ملل برگزار شد. تعداد شرکت‌کنندگان کمتر از پنجاه نفر است.


این یکی مال کنسرت گوگوش در تورنتوست. حدود پانزده هزار نفر شرکت کرده بودند. یعنی تقریبا از هر ۳ ایرانی تورنتو ۱ نفر.




این هم عکس سخنرانِ هفته‌یِ گذشته‌یِ کانون ایرانیان دانشگاه تورنتو، خانم پاملا تیلور، رییس انجمن مسلمانان پیشرو است. موضوع سخنرانی که به مناسبت روز جهانی زن ترتیب داده شده بود «زنِ مسلمان» بود و زمان آن دقیقا چند روز پس از دستگیری فعالین زنان در ایران. در جلسه کمتر از ۱۰ ایرانی حضور داشت که تنها ۵ تایشان دانش‌جو بودند. یعنی از هر ۲۰۰ نفر دانش‌جوی ایرانی دانشگاه تورنتو ۱ نفر آمده بود. از بچه‌های مذهبی ایرانی که انتظار می‌ره بیشتر از این جلسات استقبال کنند تقریبا یک نفر هم نبود.

فردا راهپیمایی ضد جنگ در تورنتوست، با تاکید بر ایران. فکر می‌کنید چند ایرانی در این راهپیمایی شرکت می‌کند؟ اگر ۱۰۰ نفر بیایند من که خیلی خوشحال می‌شوم. بویژه که دیشب برف هم آمد. بعد از برنامه یک عکس هم از راهپیمایی این‌جا می‌گذارم تا حضور ایرانی‌های همیشه در صحنه‌ی تورنتو را ببینید!

این هم مشخصات بیشتر برنامه. اگر بالاشهری هستید قرار ِ نازلی را هم بخوانید.

1:00pm - Rally
Saturday, March 17 at 1:00pm
United States Consulate
360 University Avenue TTC: (Osgoode or St. Patrick)

3:00pm - Rally Against Nuclear Weapons and the formation of a giant Peace Sign at Nathan Phillips Square

Organized by the Toronto Coalition to Stop the War. stopthewar-at-sympatico.ca Humanist Movement and the Hiroshima Day Coalition

دوشنبه، اسفند ۱۴، ۱۳۸۵

...

مریض که بشی، ایرانی‌ها می‌گن: «ایشالله که خوب بشی»، خارجی‌ها می‌گن: "Get well soon". ایرانی‌ها از خدا کمک می‌خوان، خارجی‌ها به خودت دستور می‌دن. اگه ندونی و یه بار رییست بهت بگه "Get well soon" ممکنه بهت بربخوره و با خودت بگی خب من که خودم از دستی مریض نشدم که این، این جوری می‌گه.

اینو گفتم که یعنی بدجور مریضم. همراه با بانو. جفتمون چند روزه وسط خونه افتادیم. معلوم هم نیست کدوممون بهتریم که از اون یکی دیگه پرستاری کنیم. به لطف سیستم درمانی احمقانه‌ی کانادا دکتر هم نمی‌شه رفت. یعنی اگه بری یه روز به جای استراحت باید تو اتاق انتظار بشینی و حال آدم بدتر می‌شه. تازه از آخر یه دکتره میاد میگه برو بگیر استراحت کن. خب آدم‌های گوریل‌نما هم که بلد بودن استراحت کنن. پس این تکنولوژی تو این چند هزار سال چه ..ی می‌خورده.

جمعه، اسفند ۱۱، ۱۳۸۵

درباره‌ی در و دیوار

امروز بعد از یک هفته کار یه کم نفس کشیدم. اونم به لطفِ توفان و تگرگی که باعثِ تعطیلی ِ محل کار جدیدم شد. یاد رییس سابقم افتادم که می‌گفت اگه مارکِتینگ! بلد باشی می‌تونی هرچی رو که بخوای به مشتری قالب کنی، مثل اونایی که اولین بار اومدن و کانادای سرد و یخبندان رو به میلیون‌ها آدم انداختن! راستی، یه چیز دیگه، من کشف کردم که به لطفِ دولت محافظه‌کار کانادا، از بابت معافیت مالیاتی ِ بلیتِ اتوبوس، ۱۸۰۰ دلار در سال آینده سود می‌کنم. اگه تونستین با داشتن ِ همین یه عدد حقوق‌ِ من رو تخمین بزنین؟ (حقوق‌ِ من اتفاقا خیلی کمه، برایِ قیافه‌ آوردن این مساله رو مطرح نکرده‌ام!)

ضمنا لازم می‌دونم در این‌جا از پسر عموی عزیز خودم (یا دقیق‌تر پسر ِ پسرعمویم) که لوگوی زیبای بالای این وبلاگ رو طراحی کردن تشکر کنم. من در زمینه‌ی طراحیِ وبلاگم بسیار محافظه‌کارم و با تقریب خوبی از پنج سال پیش ظاهر (و البته باطن ِ) این وبلاگ فرق ِ خاصی نکرده! این رو گفتم که یعنی اگه لوگوی بالا رو عوض کردم از این طرح جدید خیلی خوشم آمده.

پنجشنبه، اسفند ۰۳، ۱۳۸۵

تاریخ انقلاب فرهنگی

این شنبه قسمت دوم سخنرانی دکتر ملکی درباره‌ی تاریخ انقلاب فرهنگی است. اگر به تاریخ علاقه‌مندید، حتما جلسه رو بیایید. اطلاعات بیشتر در این‌جا.

دوشنبه، بهمن ۳۰، ۱۳۸۵

"out of touch with reality in Iran"


نقدی بر مستند Out in Iran، به ترتیب وقوع زمانی در فیلم. باشد که سازنده بُوَد! پاسخ فرید سی‌بی‌سی کارگردان این مستند به این نوشته رو هم در این‌جا بخوانید. ممنون از پاسخ.

۱) مستند با پخش اذان در پس‌زمینه‌ی شهر تهران شروع می‌شود و سپس تصویر روی صحنه‌های شکنجه و اعدام می‌رود. اذان نماد اسلام است و تنها مفهوم این هم‌زمانی این است که اسلام دین ِ شکنجه و اعدام است. براستی چه نیازی است به چنین پیامی در این شرایط؟

۲) در فیلم با دبیر سازمان هم‌جنس‌گرایان ایرانی صحبت می‌شود. نام ایشان هم در وب‌سایت این گروه هست و هم در بسیاری از نشریات دیگر و خلاصه چیز مخفی‌ای نیست. تصویر ایشان هم در فیلم نشان داده می‌شود ولی ناگهان گفته می‌شود که فامیل وی به خاطر امنیت خانواده‌اش در ایران ذکر نمی‌شود. چرا؟ جز این که صداقت را قربانی کنیم تا تصویر ایران را هرچه وحشتناک‌تر نشان دهیم.

۳) یکی از چهار شخصیت اصلی که در فیلم مصاحبه می‌شود، یک هم‌جنس‌گرای فاحشه است. سوال این که فاحشه‌گری چه ارتباطی به مساله‌ی هم‌جنس‌گرایی دارد؟ مثل این که مستندی درباره‌ی زنان ساخته شود و با چهار نفر صحبت شود که یکی فاحشه باشد. اصلا چرا چنین مستندی به دنبال یک دکتر یا مهندس هم‌جنس‌گرا نمی‌رود و به جایش یک فاحشه را انتخاب می‌کند؟ و راستی، بررسیِ امنیت نداشتن یک فاحشه‌ی هم‌جنس‌گرا در ایران اولویت چندم ماست؟!

۴) از قول همین شخص نقل می‌شود که پنج بسیجی او را به اتاقی برده‌اند و به او تجاوز کرده‌اند. بعد این فرد به پلیس شکایت می‌کند که مورد اعتنا قرار نمی‌گیرد. سوال این است که نسبت به صحت چنین ادعایی چه اندازه اطمینان وجود دارد که این چنین در مستند گنجانده می‌شود؟

۵) در فیلم به دفعات صحنه‌ی اعدام دو جوان مشهدی نشان داده می‌شود. ادعای حکومت ایران این بود که این دو به دلیل تجاوز به کودکان اعدام شده‌اند. هیچ اشاره‌ی صریحی در فیلم به این موضوع نمی‌شود و بلکه سعی می‌شود این گونه به بینندگان القا شود که این دو فقط به دلیل هم‌جنس‌گرایی اعدام شده‌اند. چرا؟ بویژه که این صحنه نه یک بار که دست کم پنج بار نشان داده شد، با تصاویری که هر بیننده‌ای را منقلب می‌کرد. چرا داستانِ این اتفاق بدون صداقتِ کافی نقل شد؟

۶) سرتاسر ِ مستند به دنبال نشان دادن تصویر یک کشور پلیسی و مخوف از ایران است. در فیلم شصت بار به این موضوع اشاره شد که ما تصویر شما را نشان نمی‌دهیم، طرف عینک دودی می‌زد که شناخته نشود، یکی دیگر صورتش را نشان نداد، آخر فیلم هم برای دفعه‌ی دهم اشاره شد که تصویر هر که را نشان دادیم خودش راضی بود و ... . یک شخصیت شجاع هم بود که بنا به احساس وظیفه صورتش را از دوربین مخفی نمی‌کرد (که البته چنان چه واضح بود اعلام شد ایشان دو ماه پیش پناهندگی گرفته‌اند!). نکته‌ی جالب این که خود فیلم با خودش در تناقض بود. در جایی دیگر کافی‌شاپ‌ها و پارک‌هایی را نشان می‌داد که هم‌جنس‌گراها در آن جمع می‌شدند و رفت‌وآمد می‌کردند. راستی، شما از ایرانی‌هایی که در کانادا زندگی می‌کنند و پاسپورت این‌جا را هم دارند و پنج سالی یه بار هم به ایران نمی‌روند، اگر توانستید یه عکس در یک جلسه‌ی عمومی بیندازید، بعد می‌آییم در مورد این مستند هم صحبت می‌کنیم.

۷) فیلم در استناد به اسلام با یک امام‌جماعت ناآشنا (به قول نیک‌آهنگ گیج و گولی) صحبت می‌کند که فقط در یک جمله می‌گوید در اسلام هم‌جنس‌گرایی نداریم. من به این می‌گویم تحلیل سطحی، بویژه وقتی که آن را کنار اذانِ اول مستند هم قرار دهیم. مگر اصلا در کدام یک از ادیان هم‌جنس‌گرایی داریم که حالا در اسلام نداریم!

۸) در جمهوری اسلامی هم‌جنس‌گرا‌ها از آزادی بسیار بیشتری برخوردارند تا روزنامه‌نگاران و فعالین سیاسی و حتی دگرجنس‌گراها. به قول دوستی، دو تا هم‌جنس‌گرا راحت‌تر می‌توانند با هم خوش بگذرانند تا یه دختر و پسر! حتی در خود فیلم هم می‌شد دید که هم‌جنس‌گراها با هم پارک یا کافی‌شاپ می‌روند. تکیه به این که در قانون ایران مجازات هم‌جنس‌گرایی اعدام است،گیر بی‌موردی است به این دلیل واضح که اصلا امکان تشخیصش وجود ندارد و در عمل هم اجرا نمی‌شود یا اگر بشود بسیار بسیار به ندرت. این که شخصیت اصلی فیلم در انتها می‌گوید که آرزو دارد روزی در ایران ازدواج رسمی کند و بچه به فرزندخواندگی قبول کند یک ژست سوپرروشنفکرانه در وضعیت کنونی ایران است. خلاصه‌ی کلام نشان دادن تصاویر شکنجه و اعدام هیچ تناسبی با وضعیت کنونی هم‌جنس‌گراها در ایران ندارد.

۹) و کلام آخر این که برای نشان دادن تضییع حقوق بشر در ایران راه‌های زیادی هست که در عین حال کمکی هم به پروپاگاندای جنگ‌طلب آمریکایی نکند. هم‌چنان‌که بسیاری از فعالین سیاسی در داخل و خارج از ایران در این راه مبارزه می‌کنند. می‌توان بدون خرق واقعیت و نشان دادن تصاویری غلوآمیز هم به دفاع از حقوق بشر برخاست.

یکشنبه، بهمن ۲۹، ۱۳۸۵

اظهار تاسف

یه میلیون آدم می‌رن راهپیماییِ ضد جنگ، بعد این دوست عزیز ما به ده دقیقه تمام زحمات اون یه میلیون رو نابود می‌کنه! فعلا باید برم بخوابم! فقط خواستم اظهار تاسف عمیق خودم رو از مستند تلویزیونی امشب که درباره‌ی هم‌جنس‌گرایان ایرانی ساخته شده بود، اعلام کنم. مستندی یک‌طرفه با کلی اطلاعات غلط و ارایه‌ دهنده‌ی تصویری غلط‌تر از ایران که در نهایت فقط به درد پروپاگاندای آمریکایی می‌خوره.

حریم خصوصی کشک!


مسوولین وب‌سایت همشهری فکر کنم به شدت در فکر تشکیل خانواده‌ و سنت حسنه‌‌ی ازدواجند. تو فرم «ارتباط با ما» اسم رو پرسیده‌اند، متن رو و وضعیت تاهل!

شنبه، بهمن ۲۸، ۱۳۸۵

درباره‌ی جمع‌پذیری دینداری و عقلانیت


امروز عصر سخنران جلسه‌ی کانون ایرانیان دانشگاه تورنتو دکتر محمدامین احمدی هست. این دومین روحانی است که در جلسات کانون صحبت می‌کند و در هر دو مورد هم بنده در برگزاری جلسات کمک کردم! البته این دفعه با دفعه‌ی پیش خیلی فرق می‌کند. دفعه‌ی گذشته سخنران حجت‌الاسلام پناهیان بود که خب معرف حضور دوستان هستند. این دفعه دکتر احمدی هست که دکترای فلسفه داره و از همکاران دکتر ملکیان و کدیور بوده. موضوع سخنرانی هم به طور خلاصه اینه که آیا آدم دیندار می‌تونه یه آدم عقلانی هم باشه!

چهارشنبه، بهمن ۲۵، ۱۳۸۵

در یه قدمی میلیونر شدن

یه ایده‌ی عالی که باهش میشه میلیونر شد.

طراحی یه کارت هوشمند (Smart Card) که بشه روش فاکتورهای خرید رو ذخیره کرد. این طوری هر جا خرید می‌رید کارتتون رو هم می‌دید به آدم پشت دخل که در یه ثانیه اسکن کنه و اطلاعات خریدتون رو بفرسته اون تو. این طوری هر وقت خواستین یه جنسی رو پس بدین دیگه فقط کافیه این کارت هوشمندتون رو نشون بدین! بدین ترتیب دیگه مجبور نیستین یه جعبه یا کیسه پلاستیک داشته باشین که توش صد تا تکه کاغذ مربوط به فاکتورهای مختلف باشه.

یه چند تا اشکال کوچولو (امکان گم شدن، ضرر اولیه‌ی مغازه‌هایی که به این طرح بپیوندند و برای همین عدم تمایل اولیه‌شون و ... ) وجود داره که هیچ‌کدام چیزای جدی‌ای نیستن.

دوشنبه، بهمن ۲۳، ۱۳۸۵

...

« ... می‌بینم تو هم که دنبال پول و این چیزا افتادی. همه‌اش تو وبلاگت از بیزینس پلن و این خزعبلات حرف می‌زنی. یه چند سال دیگت رو می‌بینم که داری مثل سگ تو یه کمپانی کار می‌کنی و هی حرص و جوش می‌خوری که وای قیمت سهام فلان جا آمد پایین، فلان جنسمون رو نخریدن. هر روز پنج صبح می‌ری سر کار و هشت شب برمی‌گردی. پس کجا رفت اون آرمان‌هات پسر ...»

یکشنبه، بهمن ۲۲، ۱۳۸۵

...

عکس‌هایی که چند ماه پیش از خودمون گرفتیم رو نگاه می‌کردیم. متوجه شدیم یه بار که لباس شستیم، یادمون رفته یکی از ماشین‌ها رو خالی کنیم.

شنبه، بهمن ۲۱، ۱۳۸۵

مسابقه‌ی طرح تجاری!

حقیر که می‌بینین عقده‌ی شرکت در یک مسابقه‌ی طرح تجاری! (Business Plan Competition) دارم. کلی هم ایده دارم ولی همه‌اش یه جورایی ایده‌ی خدماتی (Service-based) هستند و مال تو ایرانه و بدرد مسابقه‌های این‌جا نمی‌خوره. یه دونه از این مسابقه‌ها هست که تا آخر این ماه باید برایش دو صفحه Business Description نوشت و چون محدوده، احتمال بردن درش هم نسبتا خوبه. جایزه‌اش هم ۱۰ هزارتاست که البته این جور مسابقه‌ها جایزه‌اش خیلی مهم نیست. مهم اون راهنمایی‌ها و معروف شدن و این چیزهاست که ارزش داره. خلاصه کلام این که اگه یه ایده‌ی تجاری تکنولوژیکی Technology-based دارید و نمی‌دونید باید چیکار کنید بیاید با هم شریک شیم. من همه‌ی کارهای Business Plan نوشتن و بازار رو مطالعه کردن! (Market Research) و الخ رو انجام می‌دم و شما فقط اون ایده‌ی اول رو بگین (ماشاا... ماها که خدای ایده دادنیم). هر چی هم بردیم یه جوری که خودتون راضی باشید قسمت می‌کنیم. فقط ایده‌‌تون یه جوری باید مربوط به تحقیقات دانشگاهی‌تون باشه که شانس بردن بالا بره. ایده‌های خیلی هوشمندانه که همین جوری یه روز تو خیابون به ذهنتون رسیده بدرد نمی‌خوره.

راستی کسی می‌دونه معادل فارسی Business Development (مثلا در Business Development Manager) چیه؟ هم‌چنین معادل فارسی Director ( در مقابل Manager)

چهارشنبه، بهمن ۱۸، ۱۳۸۵

کارت‌اسکن‌کن فارسی!


کسی می‌دونه Business Card Scanner ای که کارت‌های فارسی رو بخونه وجود داره؟ اگه نیست بیاین با هم بسازیمش پول‌دار بشیم.
این هم یه تحلیل‌ ِ بازار برای هم‌چنین محصولی: نکته‌ی مثبت اینه که بازار بی‌رقیبه و هرکی اول واردش بشه تا مدت زیادی برنده‌ است. سرمایه‌گذاری اولیه‌ برای تولید هم‌چنین چیزی بالاست و هیچ شرکتی ریسک نمی‌کنه وارد بازاری بشه که قبلش دست یه شرکت دیگه هست.

اشکالش اندازه‌ی بازاره. مشتری‌ها احتمالا مدیران جوانی خواهند بود که از کامپیوتر هم زیاد استفاده می‌کنند. هم‌چنین افرادی برایشان راحت‌تره که با انگلیسی کار کنند و ترجیح می‌دن معادل انگلیسی‌اش رو بخرن و اون ور ِ انگلیسی ِ کارت‌ها رو اسکن کنند. شاید بهتر باشه بریم یه شرکت واردات بزنیم پس.

یکشنبه، بهمن ۱۵، ۱۳۸۵

از دفاع از براندازی تا مخالفت با انقلاب فرهنگی!

جلسه‌ی دیروز از بابت شرکت‌کنندگان اکیدا تاسف‌بار بود! خود سخنرانی با یک مقدمه‌ی نسبتا طولانی آغاز شد و سپس با خاطره‌گویی ادامه یافت. من خودم از شنیدن خاطرات دوران انقلاب خیلی لذت می‌برم و برای همین از جلسه خیلی خوشم اومد اگر چه متوجه شدم خیلی‌ها هم راضی نبودند. به هرحال این برنامه ادامه دارد و قرار شد یه جلسه‌ی دیگر هم بگذارند.

قسمت مهم ماجرا پرسش و پاسخ بود. جو جلسه کاملا جو براندازانه بود! وقتی این بهمن بنده خدا از دکتر ملکی برای تحریم انتخابات انتقاد کرد، بدجوری ناجوانمردانه مورد هوی! حضار قرار گرفت. آخر جلسه هم یک نفر پا شد و بدون وقت قبلی شروع کرد به حرف زدن. از قول جوان‌های ایران! هم گفت که همه نه طرفدار جمهوری اسلامی‌اند و نه اصلاحات، فقط براندازی می‌خواهند!! بعد هم شرکت‌کنندگان یه کف اساسی برای ایشان زدند.

برای من خیلی جالبه که یه عده همین جور به انقلاب فرهنگی بد و بیراه می‌گویند و بعد برای براندازی کف می‌زنند. براندازی جمهوری اسلامی اسم دیگه‌اش انقلابه. یه هم‌چنین ساختار در هم‌تنیده‌ای (ای‌ول کلمه) از روحانیت و بازار و دولت و بسیج و ... رو بخواین بربیندازید باید انقلاب کنید وگرنه خودتون رو مسخره کرده‌اید. خب همین حاکمیت تو دانشگا‌ه‌ها هم کلی استاد و تشکل و بسیج و غیره داره که مسلما مشمول پروسه‌ی براندازی جمهوری اسلامی می‌شن. به هم چین کاری هم می‌گن انقلاب فرهنگی. حالا شما ممکنه از جمهوری اسلامی بهتر عمل کنید و برای این کار به جای ۳ سال مثلا یک سال یا شش ماه در دانشگاه‌ها رو ببندید. اونا هم که سال ۵۹ انقلاب فرهنگی کردند برای قشنگی که دانشگاه‌ها رو تعطیل نکردن. داشتن رژیم شاه رو برمی‌انداختن!

جمعه، بهمن ۱۳، ۱۳۸۵

انقلاب فرهنگی

سخنرانی دکتر محمد ملکی درباره‌ی تاریخ انقلاب فرهنگی در ایران. شنبه ساعت ۴ تا ۶ بعدازظهر اتاق ۱۲۰۰ ساختمان بیهن! در دانشگاه تورنتو.

بریم که لااقل وقتی نوبت انقلاب کردن نسل ما شد، بدونیم بعدش چطوری انقلاب فرهنگی کنیم. ولی انصافا فکر می‌کنید اگر حکومت عوض شه و یه عده دیگه بیاین سر کار اونا نمی‌آن یه سال دانشگاه‌ها را ببندن، همه‌ی استادهای حزب‌اللهی و همکارهای احمدی‌نژاد در علم و صنعت رو بندازن بیرون و بعد هم کتاب‌های معارف و اخلاق رو عوض کنن به‌جاش چه می‌دانم کتاب نقاشی و آواز بذارن!

چهارشنبه، بهمن ۰۴، ۱۳۸۵

آگهی بنیاد مستضعفان در اکونومیست



فعلا یه روز دست از سر گنجی برداریم.
خواستم بگم من مدت‌هاست که این اکونومیست رو که ورق می‌زنم (منظورم اینه که من اکونومیست می‌خونم!) هی آرزو می‌کنم یه بار هم از ایران توش آگهی ببینم. امروز آرزویم برآورده شد! اگه اکونومیست این هفته رو دارید صفحه‌ی تبلیغ قبل از صفحه‌ی ۱۲۳ یه آگهی ۱/۴ صفحه هست مال مناقصه‌ی بین‌المللی برای توسعه‌ی پارک ارم وابسته به بنیاد مستضعفان. همین! ببخشید من این‌جا این قدر ندیدبدید شدم.

سه‌شنبه، بهمن ۰۳، ۱۳۸۵

و هم‌چنان گنجی

گنجی هر وقت می‌خواد بگه نافرمانی مدنی مثال آفریقای جنوبی رو می‌زنه.

داشتم نقشه‌ی کره‌ی زمین رو نگاه می‌کردم ببینم کشوری هست که فاصله‌اش با ایران بیشتر از آفریقای جنوبی باشه؟

دوشنبه، بهمن ۰۲، ۱۳۸۵

پیشنهادهایی که به همه‌ چی گند می‌زند

فرض کنید در یک جلسه‌ای باشین که دارین برای یه برنامه‌ی سخنرانی برنامه‌ریزی می‌کنید. دارین درباره‌ی سخنران‌های ممکن حرف می‌زنید که یکی یک دفعه می‌گه کلینتون رو دعوت کنیم. کافیه دو تا ندیدبدید هم تو گروهتون باشه که این پیشنهاد تصویب بشه. بعد چند ماه می‌گذره کلینتون که خب نمی‌آد و اون پیشنهاد فقط گند می‌زنه به برنامه‌ی شما. چون دیگه فرصت دعوت کردن از کس دیگه رو هم از دست می‌دین.

یا مثلا تازگی من در یک جلسه‌ای بودم که داشتیم درباره‌ی وب‌سایت گروهمون حرف می‌زدیم. من گفتم ما که انصافن کار زیادی نمی‌کنیم یه وبلاگ‌مانند برامون بسه. بعد یکی گفت نه و وبلاگ کسر شانه و ما باید طراحی وب‌سایتمون فلان باشه و هرکی توش یه پروفایل داشته باشه و بشه جستجو کرد و از این چیزا. نِشون به این نِشون که چند ماه از اون جلسه گذشته و برای این وب‌سایت جدید هیچ کاری نشده. فقط اون پیشنهاد گند زد به ایده‌ی وبلاگی که من دادم.

تو دنیای سیاست هم از این اتفاق‌ها زیاد می‌افته. فرض کنید اصلاحات تو یه کشوری شل‌کن‌سفت‌کن داره میره جلو که یه دفعه یکی میاد میگه بیایم همه با نافرمانی مدنی ساختار حقوقی قانون اساسی رو تغییر بدیم. ر... میشه به هر چی کار که داشته انجام می‌شده.

یکشنبه، بهمن ۰۱، ۱۳۸۵

وقتی گنجی باینری فکر می‌کند!

اکبر گنجی دیروز در میان ایرانیان تورنتو گیر سه پیچ خود را به تک تک جملات قانون اساسی تشریح کرد. وی ضمن بررسی تناقض موجود در تبصره‌ی دال بند ۷۸ قانون اساسی ثابت کرد که رژیم ایران اصلاح ناپذیر است. اکبر گنجی در جواب این سوال که خب حالا چی کار کنیم گفت که یک‌شنبه‌ی هفته‌ی آینده در ساعت ۳ بعدازظهر مفصل راه گذار ایران به دموکراسی را توضیح خواهد داد.

گنجی طی سخنان مبسوطی و با اشاره به جملات قانون اساسی (من: نه که حالا تو کشور ما خیلی قانون اجرا میشه!) نشان داد که در ایران انتخابات آزاد برگزار نمی‌شود و تازه اگر فرض محال هم بشود آن وقت انتخاب شونده هیچ کاری نمی‌تواند بکند. در جواب سوال من و یک دوست عزیز دیگر که ساختار حقوقی قانون اساسی مهم نیست و این ساختار حقیقی است که مهم است گفت که نخیر! وقتی بنده گفتم که در خود کانادا هم خیلی از مشکلاتی که ایشان از ساختار حقوقی قانون اساسی برشمردند وجود دارند (سنای کانادا با اعضای مادام‌العمر مانند شورای نگهبان حق لغو قوانین پارلمان را دارد یا فرماندار کل می‌تواند حکم نخست‌وزیر کانادا را عین همین ولایت‌فقیه خودمان تنفیذ نکند) گنجی گفت که خب قانون کانادا هم پس قانون خوبی نیست!

وا... بنده‌ی حقیر که عمری است ریاضی و فیزیک خواندم به این قطعیتی که گنجی در مسایل اجتماعی اظهار نظر می‌کند درباره‌ی علوم طبیعی حرف نمی‌زنم. گنجی یه طوری حرف می‌زند که مثلا یا انتخابات آزاد است یا نیست!! چه می‌دانم یا نظام اصلاح‌پذیر است یا نیست. این تفکر باینری را گنجی از کجا پیدا کرده خدا می‌داند!

جمعه، دی ۲۹، ۱۳۸۵

سخنرانی گنجی

فردا اکبر گنجی دامت تحریماته از آخرین یافته‌ها و نتایج تحقیقات خودش درباره‌ی ساختار نظام جمهوری اسلامی برای ایرانیان ساکن تورنتو صحبت می‌کند. حضور ملبس شما باعث سرافرازی است.

زمان و مکان: ۲ بعدازظهر، دانشگاه تورنتو، Room 150، Earth Science Centre، 5 Bancroft Avenue

پنجشنبه، دی ۲۸، ۱۳۸۵

سوال هوش

اگر قیمت مکالمه‌ی موبایل در طول شبانه‌روز ثابت باشه، فکر می‌کنید حرف زدن با موبایل ساعت ۱۰ صبح بیشتره یا ۸ شب؟ اگر جواب ۸ شبه، چرا سرویس‌دهنده‌ها‌ی موبایل شب‌ها را مجانی می‌کند؟

چهارشنبه، دی ۲۷، ۱۳۸۵

سه‌شنبه، دی ۲۶، ۱۳۸۵

خبرهای خوش هسته‌ای

- چند سال پیش می‌شد از بانک‌های ایران به بانک‌های کانادا پول فرستاد. تا این اواخر فقط بانک CIBC مانده بود که می‌شد از طریق بانک ملی بهش پول واریز کرد. این طور که شنیدم چند هفته‌ای است از طریق بانک CIBC ( بنابراین از هیچ طریق بانکی) هم نمیتوان به کانادا پول فرستاد.

پ.ن. دوستان گفتند که یک ماه پیش به بانک TD و هفته‌ی پیش از طریق بانک سامان به Royal Bank پول فرستادند. ماجرای این که دیگه از CIBC نمی‌شه رو هم از دو نفر مختلف شنیدم و خیلی خبر جدیدیه ( یکی دو هفته ).

- این جا نوشته که بانک رویال (همان Royal Bank خودمان) دیگه برای ایرانی‌ها حساب دلار آمریکایی باز نمی‌کنه!!

- بعضی از شرکت‌های کانادایی که از دولت آمریکا پروژه دارند، در حال اخراج کارمندانی هستند که متولد ایران و سوریه و الخ باشند. همین جا نوشته بود که شرکت مونترالی Bell Helicopter بیست و چهار نفر از کارکنانش را که متولد کشورهای یاغی! بوده‌اند اخراج کرده.
پ.ن. CBC نمی‌دونم چرا ماجرای Bell Helicopter رو از خبر پاک کرده. اگر برید تو سایتش Bell Helicopter و Royal Bank رو جستجو کنید این جا یه چیزایی پیدا می‌کنین.

- شنیدید که دولت ایران گفته که دیگه به کشورهای آمریکا، کانادا و انگلیس دانش‌جو اعزام نمی‌کنه. دلیلش رو گفتن به خاطر چه می‌دانم سیاست‌های خصمانه‌ی این کشورها! ولی یکی از دوستان می‌گفت احتمالا دلیلش اینه که دولت دیگه نمی‌تونه به حساب دانش‌‌جوها تو این کشورها پول واریز کنه!

- ضمنا جمهوری اسلامی یه چند وقتیه به خاطر همین مشکلات نتونسته حق‌الزحمه‌ی جاسوسی من در کانادا رو به حسابم واریز کنه. شاید این طوری که هست برم برای یک کشور دیگه جاسوسی کنم.

شنبه، دی ۲۳، ۱۳۸۵

پاکت بی‌تمبر

می‌دونستید که در کانادا اگر به نماینده‌ی پارلمان نامه بنویسید نیازی نیست به پاکتتان تمبر بچسبانید!


راستی این برنامه‌ی امروز کانون ایرانیان دانشگاه تورنتو رو هم یادتون نره. نویسنده‌ کتاب Conversations in Tehran سخن‌رانی داره!

پنجشنبه، دی ۲۱، ۱۳۸۵

...

جایزه‌ی Business Plan Competition قرن تقدیم می‌شود به:

طراحی توالت فرنگی‌ای که لازم نباشه هر دفعه دور کاسه‌اش یه سری دستمال گذاشت

پ.ن.۱. این جا می‌توانید لیست ۹۵۰ اختراع ثبت‌شده در آمریکا درباره‌ی کاسه‌ی توالت را ببینید. دقیق نمی‌دونستم برای این ایده‌ای که گفتم چی رو تو این ۹۵۰ تا جستجو کنم. اگه شما چیز مربوطی را پیدا کردید بنویسید.

پ.ن.۲. با کامنت‌های دوستان یه انگیزه‌ای شده که سفری هم به شیکاگو داشته باشیم!

سه‌شنبه، دی ۱۹، ۱۳۸۵

اختراع کردن در مریخ

یه بندِ قوانین ِ ثبت اختراعات در آمریکا مربوط به قانونِ ثبت اختراعیه که در خارج از فضا یا در کرات دیگر انجام شده باشه. یه چیزی تو مایه‌های همون قوانین مربوط به نماز خواندن در فضا. فقط احتمالا این بار چون قانون آمریکایی‌هاست نشان از درایت و دوراندیشی‌شون داره.

یکشنبه، دی ۱۷، ۱۳۸۵

تکنولوژی دربازکنی

چرا همه‌ی درها رو طوری نمی‌سازن که هم با هل دادن باز بشن هم با کشیدن؟ می‌‌دونید بشریت در روز چقدر وقتش فقط تلف میشه سر فکر کردن به این که فلان در رو برای باز کردن باید هل داد یا کشید!

شنبه، دی ۱۶، ۱۳۸۵

کابینه‌‌بازی در کانادا

انصافا بعضی ‌چیزا در سیاست کانادا انقدر عجیب غریبه که آدم دهانش یه چند ساعتی باز می‌مونه! نمونه‌اش سیستم کابینه و وزراست. پارسال که هارپر نخست‌وزیر کانادا شد همون روزهای اول تعداد وزرای کابینه را پنج شش تا اضافه کرد! بدون این که لزومی باشه اصلا در مجلس تصویب بشه. حالا هم پریروز آمده و کابینه رو به قول ما ایرانی‌ها ترمیم کرده، بعد برداشته عین نخود لوبیا پنج تا وزیر دیگه به کابینه اضافه کرده! یک سری هم وزرا رو تو وزارت‌خانه‌ها جابجا کرده که اصلا کولاکه. مثلا وزیر خزانه‌داری (که علی‌الاصول باید اقتصاد بلد باشه) رو کرده وزیر محیط زیست. وزیر دادگستری شده وزیر خزانه‌داری! وزیر منابع انسانی شده وزیر مهاجرت (باز این قابل قبوله) و سه تا پاسکاری دیگه!

از همه جالب‌تر می‌دونستید در کانادا وزارت‌خانه‌ای هست به نام «وزارت میراث باستانی و امور زنان». انصافا اگر هم‌چنین وزارت‌خانه‌ای در ایران درست می‌شد فمنیست‌های محترم با رییس‌جمهور مربوطه یک دست پلوخورشت درست کرده بودند. یا مثلا یکی از وزارت‌خانه‌های جدید اسمش هست «وزارت چندفرهنگی و هویت کانادایی»! و از همه جالبتر یکی از وزرای جدید کابینه سمتش هست : Secretary of state for Foreign Affairs and International Trade and Sport. خودتان ربط ورزش رو به سیاست خارجی دریابید.

یا وزرا در این مملکت نخودین یا کانادا هم یه امام زمان داره که کشورشون رو می‌گردونه.

چهارشنبه، دی ۱۳، ۱۳۸۵

در معایب وبلاگ‌نویسی

یه بدیه وبلاگ نوشتن اینه که حرفای آدم تکراری میشه. با دوستات می‌شینی گپ بزنی و اتفاقای جالبی که برات افتاده رو تعریف کنی، می‌بینی هر چی می‌خوای بگی رو قبلا تو وبلاگت نوشتی و دوباره بگی یه حالیه. از یه طرف هم می‌دونی که خب بعضی‌ها از جمع وبلاگت رو نمی‌خونن. مسخره‌تر وقتیه که یه چیزی رو می‌خوای تعریف کنی، مجبور می‌شی اول از طرف بپرسی ببخشید شما وبلاگ من رو می‌خونید که اگه گفت نه بعد شروع کنی تعریف کردن ماجرا.